کم نیستند کسانی که نسبت به احکام دینی استحکام معرفتی ندارند. کمشان هم زیاد است، اما کم نیستند! برای سهل انگاری هم کلی توجیه میتراشند. کلی پُزِ روشن فکری میدهند. کلی هم نگاه عاقل اندر سفیه را چنین به کلام میآورند که معرفت باید داشت، مناسک و احکام حَکَمِ دقیقی برای بندگی نیست. خدا درجات استاد صفائی حائری را متعالی فرماید که در بزنگاههایی چنین، میگفت «تو به همان اندازه که معرفت و محبت پیدا کنى، نسبت به احکام مستحبات پایبند مى شوى». یعنی این بی قیدی، نشان کمبود معرفت و محبت است. کسانی که به آل ا... محبت دارند، در اجرای احکام الهی هم پیشتازترند.
این خود متر و معیاری است که هم میشود افراد را با آن اندازه گرفت و هم جامعه را. به گفته استاد، «خیال نکن که معرفت و عشق و ولایت، تو را از عمل و بلاء جدا کند؛ که تو را مؤدب مى سازد. عمل، میوه درخت معرفت است». این را باید امروز به صراحت گفت، آن هم به کسانی که میپندارند عمل به احکام و مناسک به عنوان بسترِ معارف چندان بر وزین شدن انسان اثر نمیگذارد. حال آنکه ما نسبت به احکام فردی و اجتماعی دین باید التزام داشته باشیم. نه تنها در برابر احکامی که فلسفه آن برای همه ما روشن است، بلکه «تو حتى در برابر احکامى که علتش را نمى دانى، بى اعتنا و سرسرى نباش؛ که انسان به خاطر محدودیتش، به وحى روى آورده است.
بر فرض دستورى در میان نباشد، ادب و توجه تو بى بهره نمى ماند و تو را بهرهمند مى سازد». بدانیم که دنیا، عرصه امتحان و ابتلاست. وقتی حسین (ع) را به کربلا میکشند، تکلیف ماها از ازل تا ابد معلوم است. واقعا تأمل برانگیز است که «بعضىها خیال مى کنند از رسول (ص) و از على (ع) بالاترند؛ چون آنها با عمل و بلاء همراه بودند و اینها مى خواهند با ادعاى ولایت و محبت، با على (ع) همراه باشند». نمیشود.
کسانی امروز میتوانند خود را به کربلا برسانند که منهج رفتاری شان را سیدالشهدا (ع) شاخص گذاری کرده باشد. متشخص شدگان به این شاخصها میتوانند زندگی خود را مقدمه شهادت بدانند و شهادت را به عنوان نتیجه سلوک اجتماعی خود آرزو کنند. عمل است که نتیجه به بار میآورد، وگرنه آرزوی تنها، ثمری به همراه نخواهد داشت.
تازه در عمل هم باید با قصد قربت و اخلاص نیت خود را غنی ساخت، چه هیچ گاه «شیطان بیکار نمى نشیند و سماجت مى کند. آخر چگونه مى شود ریشه عشق على (ع)، عمل معاویه را و میوه او را بار بیاورد. تو را گول نزنند که: معرفت و فکر و محبت و قلب و عمل و تقوا، مرکب هایى هستند که با بلاى خدا و امتحان او همراه مى شوند و مى رسانند». بدون ابتلا نمیتوان خود را به مقصد رساند. به راستی وقتی «این راه را، حسین (ع) با سر رفته، تو چگونه مى خواهى با غرور و بى اعتنایى و با خور و خواب و ولنگارى به انجام برسانى؟» نمیشود. هرکس میخواهد با حسین (ع) تعریف شود، باید خود را با حضرت او معنا کند.
این هم فقط با عمل ممکن است. با خودمان به محاسبه بنشینیم. به قول استاد، در صفحه ۳۸ کتاب «نامههای بلوغ»، «خدایى که عشق مقدس او حسین (ع)، با هر تنفس و دم زدن، فواره هاى خونش، از زیر حلقه هاى زرهش به آسمان سر مى کشید، چگونه از من که نور چشم شیطان هستم و همراه فواره هاى عُجب و غرور، پذیرایى مى کند؟ و چگونه مرا به ضیافت خویش مى خواند؟!» محاسبهای چنین است که حساب کار را دست ما میدهد تا جوری در زندگی مان به دنبال حسین (ع) باشیم که همه روزهایمان سعی بین عاشورا و اربعین باشد. ان شاءا...